به نام خدا. خطر برخی از دورههای آموزشی رفتار سازمانی که تاکید زیاد بر شخصیت و تیپشناسی افراد در سازمان ها دارند اینست که قابل تغییر بودن و وجود رفتارها و الگوهای ذهنی تابع موقعیت و قابل تغییر انسان ممکن است کمتر مورد توجه آنها قرار گيرد و یا مورد توجه فراگیران قرار نگیرد. گاه مکانیزمهای خودتنظیمی و رهبری بر خود و امکان پذیری ایجاد تغییر در انسانها در محتوای این دورهها یا مطرح نمیشود و یا تحت تاثیر توصیف جذاب انسانها با خصوصیات شخصی ثابت و بر اساس تیپشناسی، سهم این مکانیزمهای خود تنظیمی در تبيين رفتارهای انسان ها در سازمان ها تضعیف میشود. حتی ممکن است در اين دوره های آموزشي اشاره به این جنبهها بشود، اما بسیاری از فراگیرانی که در این دورهها شرکت میکنند، آنچه در خاطر میسپارند اینست که انسانها تیپهایی مشخص دارند و باید هم خود آنها اینرا بشناسند و هم دیگران بدانند تا متوجه باشند که چگونه با این تیپها تعامل کنند. این الزاما مطلب غلطی نیست، اما متاسفانه تصىویر کامل و صحیحی از انسان نیست.
جدا از اینکه برخی از این نوع الگوهای تیپ شناسیهای شخصیتی چقدر مبانی علمی قوی دارند یا خیر و به چه میزان دارای روایی هستند، اما تیپشناسی شخصیتی فقط بخشی از دانش ما درباره انسانها است و انسانها دارای ویژگیهای استاتیک و دینامیک بسیار متعددی هستند. این ویژگیهای متغیر و حتی قابل رشد (یا افول) که بر ذهن و رفتارشان موثر است میتوانند فراتر از تیپهای شخصیتی باشند. حتي كيفيت تعامل ما با انسان هاي ديگر مي تواند نتيجه فعل و انفعالي دو طرفه باشد.
جدا از جنبه اهمیت نظری و علمی این موضوع، درک این نکات از جهت کاربردی هم بسیار ضروری است. برخی فراگیران دورههای تیپشناسی شخصیتی ممکن است در ادامه این دورههای آموزشی صرفا یا عمدتا به دنبال برچسب زدن به افراد بر اساس آموزههای این دورهها و طرح فورمولهایی باشند که با شناختی که از تیپ فرد مقابل خود به دست میآورند مسایل تعاملي خود را با وی مدیریت کنند. چنین یادگیری محدودی از این دورهها به نظرم نه تنها فایدهای ندارد، بلکه میتواند مضر باشد. انسانها را قالبی دیدن و شانس تغییر به خود و دیگران ندادن خطای بزرگ علمی و اخلاقی میتواند باشد. به علاوه، بخشی از واکنش دیگران به ما ناشی از نحوه برخورد ما با آنها است که البته تیپ شخصیتی آنها هم در این فرایند اثر گذار است، اما این همه داستان را توضیح نمیدهد. به خصوص اگر جوانان چنین درک محدودی از انسان بیابند، ممکن است شانس تغییر و رشد قابلیتهای ذهنی و رفتاری را در خود و ديگران محدود دیده و حتی متاسفانه از بین ببرند.
امیدوارم کسانی که دورههای آموزشی تیپشناسی شخصیتی ارائه میدهند، دانشجویان یا افراد فراگیر را با این موضوعات و محدودیتهای بررسی انسانها بر اساس صرفا تیپهای شخصیتی آشنا کنند. در غیر اینصورت احتمالا موجب خواهند شد تا برخی از افراد جوان و با آشنایی کم با علوم انسانی و رفتاری دچار افت در اصالتشان شده و به جای تحلیل بهتر و همه جانبه شرایط و حتی نقاط ضعف قابل بهبود خود در تعاملاتشان با دیگران، عمدتا به دنبال انداختن مشکل کیفیت تعاملاتشان به گردن تیپ شخصیتی خود یا افراد دیگر بروند!
شاید یک سوال خوب برای اندیشیدن و طراحی روشهای مناسب این باشد که چگونه میتوان مباحث مرتبط با شخصیت را در رفتار سازمانی تدریس کرد و در مخاطبان برداشت اینکه میتوانند انسانها را صرفا با ویژگیهای شخصیتی شان تحلیل و توضیح دهند ایجاد نکرد.
Add new comment